- ملزم کردن
- واجب کردن بر کسی، متهم کردن، مغلوب کردن (در مباحثه و مناظره)
معنی ملزم کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همواره همراه و ندیم کسی کردن شخصی را: (چون مجلس باخر رسید و مستان عزم شبستان کردند سلطان از زبان خود کسی را ملازم قیصر کرد و جهت احتیاط را فرمود که با او رسوم چرب زبانی و آداب نیکو محضری ممهد دارند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27)، همیشه در جایی مقیم ساختن، نوکر کسی کردن، مواظب کردن
درودی رساندن درود گفتن فرنافتن درود گفتن به کسی تهیت گفتن کسی را کلمه سلام را بر زبان جاری کردن
درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
لازم بودن واجب بودن، یا لازم نکرده. لازم نیست
استوار کردن محکم ساختن استوار کردن
اراختن چفته بستن
بصورت جسم در آوردن
یوتاندن پاره پاره کردن یوتا کنیدن ویشکیدن
پشینیدن پتودن تنودن استوار کردن پا برجا کردن ثابت نمودن: چون شب شد او در کوشک را محکم کرد
گزیراندن چیزی را مورد تصمیم قرار دادن تصمیمی اتخاذ کردن: خاقان ترک و قیصر روم از خلاف او پرهیز میکردند و دم وفاق او میزدند و رای هندرای بندگی او مصمم میکرد... کسی را وادار بتصمیم گرفتن کردن
خبر دادن، اطلاع دادن
سرزنش کردن نکوهیدن: (و چون میل بخیر کند از میل بشر پشیمان شود و خویشتن را ملامت کند) (اوصاف الاشراف. 26)
مقدم داشتن
رنگین کردن، رنگارنگ کردن
آلوده کردن آلودن
پاره کردن شکافتن: (پس شیر از جوانب در آمدند و زخمها پیاپی میزدند تا لباس وجود بر پیلان چنان مخرق و ممزق کردند که بزرگتر پاره ای از پیلان گوش بود) (مرزبان نامه. . 1317 ص 225)
چسباندن
شرح و بیان کردن (باختصار) : (پس وصف معقولات کرد و ملخص کردشان) (منصفات بابا افضل 391: 2)، خلاصه کردن
پیوستن پیوند دادن پیوند دادن پیوستن: (رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم) (حافظ. 261)
بهبود بخشیدن، به هم پیوستن بهبود بخشیدن التیام دادن، بهم پیوستن: (باقتضای مقادیر ملتئم کردند نه هیچ جزو بنقصان نه هیچ جزو فزون) (جمال الدین اصفهانی. گنج سخن 37: 2)
بر انداختن باطل کردن لغو کردن
ویراستن ویناردن بسغدیدن
اقامت کردن
Accuse, Arraign
Obscure, Blur, Confuse, Puzzle
borrar, confundir, obscurecer, desconcertar
acusar, processar
afirmar
suavizar
verschwimmen, verwirren, verdunkeln